آبنبات تلخ
Part:73
لارا : با این حرف نینا منو سوبین بخش زمین شدیم انقد خندیدم که از چشمام آب میومد سوبین قرمز شده بود تو کل عمرم اینجور نخندیده بودم
هانی : عه بسه
نینا : مامانی ملتیکه یهنی شی(مامان مرتیکه یعنی چی)
هانی: وای خدااااا
ته : نینا تو یکم چیزای خوب یاد بگیر
کوک: بچم مثل باباشه قربونت بشم
هانی : کوک قربون صدقشم میریییییی
کوک : عاو یه نفر حسودی میکنه
نینا : مامانی هوابم مییادش(مامانی خوابم میادش)
سوبین : عه عه ساکت گوشیم زنگ میزنه مامان تهیونگه
تهیونگ : بگو مرده نه نه بگو خوابه
سوبین : باشه باشه
سوبین : الو مامان شمایین (اسم مامان تهیونگ هاناعه)
مامان ته : سلام دخترم چطوری
سویین : اااا خوبم مرسی شما چطورین
مامان تهیونگ : منم خوبم هرچی به کوک و ته زنگ میزنم جواب نمیدم کجان
سوبین : مردن نه چیزهه خوابن گفتن اینطوری بگم
هانی : سوبین ریدی
مامان تهیونگ : واقعا که نمیخواد با مادرش حرف بزنه اصلا ولش من فردا میرسم اونجا
سوبین : چیییییی واقعا
مامان تهیونگ : بله خب عزیزم دیگه قطع میکنم خدافظ
سوبین : خ...خدا...خدافظ
تهیونگ : چی گفت
سوبین : ته برات آرزوی صبر میکنم
هانی و کوک و ته : چرا
سوبین : فردا اینجاست میاد اینجا
ته : مامانممممممم
سوبین : بله
ته : نههههه بدبخت شدمممم
لارا : وا خب مامانته ها
ته : لارا تو نمیدونی همش میخواد گیر بده ازدواج کن برو سر قرار وای خدا خودت به دادم برس
هانی : بچه من خوابش میاد ما رفتیم کوک بیا
کوک : شب خوش
سوبین : هاممممم منم خوابم میاد شب بخیر بچه ها
لارا : تهیونگ منم خستم میرم بخوابم
ته : منم میرم شب خوش
لارا : با این حرف نینا منو سوبین بخش زمین شدیم انقد خندیدم که از چشمام آب میومد سوبین قرمز شده بود تو کل عمرم اینجور نخندیده بودم
هانی : عه بسه
نینا : مامانی ملتیکه یهنی شی(مامان مرتیکه یعنی چی)
هانی: وای خدااااا
ته : نینا تو یکم چیزای خوب یاد بگیر
کوک: بچم مثل باباشه قربونت بشم
هانی : کوک قربون صدقشم میریییییی
کوک : عاو یه نفر حسودی میکنه
نینا : مامانی هوابم مییادش(مامانی خوابم میادش)
سوبین : عه عه ساکت گوشیم زنگ میزنه مامان تهیونگه
تهیونگ : بگو مرده نه نه بگو خوابه
سوبین : باشه باشه
سوبین : الو مامان شمایین (اسم مامان تهیونگ هاناعه)
مامان ته : سلام دخترم چطوری
سویین : اااا خوبم مرسی شما چطورین
مامان تهیونگ : منم خوبم هرچی به کوک و ته زنگ میزنم جواب نمیدم کجان
سوبین : مردن نه چیزهه خوابن گفتن اینطوری بگم
هانی : سوبین ریدی
مامان تهیونگ : واقعا که نمیخواد با مادرش حرف بزنه اصلا ولش من فردا میرسم اونجا
سوبین : چیییییی واقعا
مامان تهیونگ : بله خب عزیزم دیگه قطع میکنم خدافظ
سوبین : خ...خدا...خدافظ
تهیونگ : چی گفت
سوبین : ته برات آرزوی صبر میکنم
هانی و کوک و ته : چرا
سوبین : فردا اینجاست میاد اینجا
ته : مامانممممممم
سوبین : بله
ته : نههههه بدبخت شدمممم
لارا : وا خب مامانته ها
ته : لارا تو نمیدونی همش میخواد گیر بده ازدواج کن برو سر قرار وای خدا خودت به دادم برس
هانی : بچه من خوابش میاد ما رفتیم کوک بیا
کوک : شب خوش
سوبین : هاممممم منم خوابم میاد شب بخیر بچه ها
لارا : تهیونگ منم خستم میرم بخوابم
ته : منم میرم شب خوش
- ۲.۹k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط